سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پاییزی ترین بهار

بی تومهتاب شبی بازازان کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال توگشتم

شوق دیدارتولبریزشدازجام وجودم

شدم ان عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه جانم گل یادتودرخشید

باغ صدخاطره خندید

عطرصدخاطره پیچید

یادم امدکه شبی باهم  ازان کوچه گذشتیم

پرگشودیم ودر ان خلوت دلحواسته گشتیم

ساعتی برلب ان جوی نشستیم

توهمه رازجهان ریخته درچشم سیاهت

من همه محوتماشای نگاهت

اسمان صاف وشب ارام

بخت خندان وزمان رام

خوشه ماه فروریخته در اب

شاخه هادست براورده به مهتاب

شب وصحرا وگل وسنگ

 همه دل داده به اوازشباهنگ

یادم ایدتوبه من گفتی ازاین عشق حذرکن

لحظه ای چندبه این اب نظرکن

اب اینه عشق گذران است

توکه امروزنگاهت به نگاهی نگران است

باش فرداکه دلت بادگران است

تافراموش کنی ازاین شهر سفرکن

باتوگفتم حذرازعشق؟ندانم

سفرازپیش تو؟هرگزنتوانم

روزاول که دل من به تمنای توپرزد

چون کبوتر لب بام تونشستم

توبه سنگ زدی من نرمیدم نگسستم

بازگفتم که نتو صیادی ومن اهوی دشتم

تابه دام تو درافتم همه جا گشتموگشتم

اشکی از شاخ فروریخت

مرغ شب ناله تلخی زدوبگریخت

اشک درچشم تولرزید

ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم نرمیدم

رفت در ظلمت غم آن شب و شب های دگرهم

نگرفتی دگر از عاشق و آزرده خبرهم

نکنی دگر از آن کوچه دگرهم

بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم


نوشته شده در چهارشنبه 90/2/21ساعت 3:51 عصر توسط hamid panahi نظرات ( ) | |

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس